فکر می کند من خیلی خوشبختم. من همه چیز تمام است زندگی ام. من غرق نعمت و خوشی ام. خیال می کند... مگر چند ساعت داخل خانه ی من بوده؟ مگر شوهر من معصوم است؟ مگر ما همیشه گل و بلبلیم و لیلی و مجنون؟ مگر گاهی غر نمی زنم؟ اذیت نمی کنم؟ مگر گاهی عصبانی نمی شود؟ تلخ نمی شود؟ مگر توی خانواده هایمان حرف و حدیث و گله گذاری نیست؟ مگر بچه ی من بچگی ندارد؟ شیطنت ندارد؟ مریضی و شب بیداری ندارد؟ حرص دادن و ریخت و پاش ندارد؟ مگر خانه ی من زحمت و کار ندارد؟ مگر زندگی ما خرج و گرفتاری ندارد؟ مگر ما گذرمان به دکتر و مطب نمی افتد؟ مگر اینجا بهشت است...؟!


من فقط بیزارم از ذکر مداوم ناخوشی ها و سختی ها...



شُکراً لله

شُکراً لله

شُکراً لله